پنجشنبۀ هفته ی گذشته را نشسته بودیم و با خانواده خوش بودیم ؛ داشتیم برنامه ریزی میکردیم برای اوغات فراغت آخر هفته که «مجله ی خبری» حسابی غافل گیرمان کرد(!).(آخر خبر بد را یهویی می دهند؟)
«مجله ی خبری اخبارساعت۱۹» گفت:«هنرمندانی که برای تماشای فوتبال به برزیل رفته بودند به میهن اسلامی بازگشتند!»
ما هم چقدر خوشحال شدیم از بازگشت پرستو های عاشق به وطن !
در ادامه ی این خبر ، بچه های مجله خبری می خواستند بفهمند هزینه های سفر هنرمندان به برزیل از کجا وچطور تامین شده ؟؟؟یعنی گزارشی از هزینه های سفر این عزیزان به برزیل بدهند! برای همین رفتند سراغ سر گروه این عزیزان که در حقیقت « مدیر پروژه ی اعزام هنرمندان به برزیل » بود!
مدیر این پروژه بازیگری بود که غالباً در فیلم های ارزشی نقش های ارزشمندی ایفا کرده ؛ هم خودش از لحاظ شخصیتی به نقش های ارزشمند داستان فیلم ها نزدیک است ، کسی باید پاسخ جواب های خبرنگار را می داد که از حزب اللهی ترین و ارزشی ترین بازیگران کشور ماست!
«سیّدجواد هاشمی» کسی بود که مقابل دوربین قرار گرفت و باید درباره ی اینکه هزینه ی تماشای جام جهانی 2014 از کجا و چطور تامین شده توضیح میداد.
خبرنگار درباره ی هزینه ها پرسید ؛ «سیّدجواد» هم گفت: «هزینه های این سفر شخصی بوده ، همه ی خرج ها به عهده ی خودمون بوده ، من خونه ام رو فروختم...خونه ام رو فروختم رفتم برزیل...»
خلاصه ... جواب های «سیّدجواد هاشمی» بود و تیکه پرانی های بچه های مجله خبری!
خب من اول کمی جا خوردم ! یعنی همه جا خوردند ! از تیکه هایی که نثار «سیّدجواد» شد معلوم بود! باور کردن اینکه کسی برای تماشای فوتبال خانه اش را بفروشد سخت بود! خب آن روز زیاد برایم مهم نبود که واقعا کسی برای تماشای فوتبال خانه اش را می فروشد یا نه؟!یا اینکه هزینه ها شخصی بوده یا از بیت المال؟! اما برای خیلی های دیگر مهم بود و شبکه های اجتماعی و نت پر شد از این خبر و واکنش ها...
به هرحال آن روز گذشت و ما مثل هر اتفاقی ، این خبر را هم فراموش کردیم...
امروز اما ناخودآگاه یاد این ماجرا افتادم !... هم یاد این ماجرا و هم یاد ماجرای چند سال پیش ...یاد آن خانواده ای که در حرم امام حسین(ع) دیدم...همان خانواده ای که همه چیزشان ، حتی فرش زیر پایشان را هم فروخته بودند تا بیایند زیارت امام حسین(ع).یاد آنها که به عشق حضرت ابی عبدالله از خانه که هیچ ،بلکه از جانشان گذشتند ... آنها که وقتی ...
من البته امروز یاد آن پیرمردی افتادم که هرسال خرج هیئت می داد ، یک بار دستش تنگ بود و آه در بساط نداشت، آمد به مسئول هیأت گفت:«هیئت چقدر پول کم داره؟» مسئول هیأت گفتند:«حدود5ملیون کم داریم.» چند روز بعد آمد ۷ ملیون آورد ...از همیشه بیشتر... ما هم که حسابی تعجب کردیم بعداً فهمیدیم ماشین اش را فروخته!
همین چند سال پیش با همین دو تا چشم ام دیدم کسانی که همه ی زندگی شان را فروختند و به ساخت حرم و ضریح امام حسین کمک کردند ...
شاید دارم زیادی آرمانی فکر میکنم شاید شعاری صحبت میکنم ...شاید بعضی ها مسخره مان کنند...بهمان بگویند بی کلاس...اما کسی که اندک معرفت و شناختی نسبت به دین داشته باشد این حرفها را می فهمد ؛ انصافا دیگر قلم ام پا نمی دهد درباره ی عشق امام حسین بنویسم ، آنکس باید بنوسد که با این ارزش ها زندگی کرده،همان هایی که عمرشان را وقف دین امام حسین کردند!
آری... اینقدر من و ما از این حرفها زدیم و عمل نکردیم آبرویشان را بردیم !
جامعه ی ما به کجا چنین شتابان؟!ارزش های ما به کجا میرود؟که اگرکسی خانه اش را برای برزیل و تماشای فوتبال بفروشد ، آدم با کلاسی است اما اگر برای کربلا بفروشد آدم امّلی است.
من هم فوتبال را دوست دارم ... من هم با فوتبال حال می کنم اما نه تا آن حد که فوتبال را دغدغه بدانم نه دینم...
اهل بیت(ع) اسطوره ی ما هستند یا فوتبالیست ها؟دغدغه ی ما اسلام است یا فوتبال و غرب...یعنی غرب زدگی...
جامعه ی ما کجا می رود...آرمان های عاشورا کجای زندگی ما هستند؟...تا به حال فکر کردیم کی میخواهیم برگردیم؟
متاسفانه تمام نظرات این مطلب به دلیل اختلالات رزبلاگ حذف شده و قابل بازیابی نیست